باور نکن تنهایی ات را من در تو پنهانم تو در من از من به من نزدیک تر تو از تو به تو نزدیک تر من باور نکن تنهایی ات را تا یک دل و یک درد داری تا در عبور از کوچه عشق بر دوش هم سر میگذاریم دل تاب تنهایی ندارد باور نکن تنهایی ات را هر جای این دنیا که باشی من با تو ام تنهای تنها هر جای این دنیا که باشی من با تو ام تنهای تنها من با توام هرجا که هستی حتی اگر با هم نباشیم حتی اگر یک لحظه یک روز باهم در این عالم نباشیم این خانه را بگذار و بگذر با من بیا تا کعبه دل باور نکن تنهایی ات را من با توام منزل به منزل من
دستها بالا بود. هر کسی سهم خودش را طلبید.سهم هر کس که رسید، داغ تر از دل ما بود ولی نوبت من که رسید، سهم من یخ زده بود! سهم من چیست مگریک پاسخ پاسخ یک حسرت! سهم من کوچک بود قد انگشتانم عمق آن وسعت داشت وسعتی تا ته دلتنگیها شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند
:: بازدید از این مطلب : 1649
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19